دانیال جون نفس مامان و بابادانیال جون نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

 

سلام دوست جونیهاااا

 


 

به وبلاگ دانیال  جون خوش آمدید

 

خاطرات درشیراز

تولد حدیث جون با هواپیما رفتیم شیراز.دانیال جون دومین بار بود سوار هواپیما می شد البته قبلا تو شکم مامانی بود سوار شده بود  اینم هدیه ای که از طرف شرکت هواپیمایی بهش دادن و متعجب به اطرافش نگاه می کرد پارسا جون عروسی در شیراز رفتن به پارک با مامان جون و بابا جون اینم یه جور غذا خوردنه دیگه   ...
18 مهر 1392

روز کودک

عزیز تر از جانم روز کودک مبارک دوست دارم جیگرم اینجا تازه از آرایشگاه اومدم  ولی موهامو خراب کردم بسکه شیطونی می کنم.و بلایی به سر آرایشگر آوردم که دیکه قبولم نمی کنه ما اینیم دیگه ...
18 مهر 1392

تولد یکسالگی دانیال جووونم

سلام دوستای خوبم ما بعد از چند مدت برگشتیم وای که چقدر دلمون واسه شما نی نی ها و ماماناشون تنگ شده بود ولی از اونجایی که من نمیذارم مامانی پشت کامپیوتر بشینه و خوابم هم کم شده دیگه مامان فرصت اینجا اومدن نداشت  . منم که چند تا دندون دیگم در اومد و باز هم چند تا دیگه در حال در اومدنه و بخاطر همین خیلی نا آرومی می کردم آخه من خیلی بد دندونم میدونید دیگه بهر حال از نی نی ها و مامانای گلشون ممنونم که بهمون سر میزدن و احوالمون رو می پرسیدن.قول میدم پسر خوبی باشم تا بتونیم بیشتر سر بزنیم.تو این مدت کلی اتفاقها جشن عروسی مسافرت و تولد و مهمونی بود .جای همتون سبز راستی تولدت که کنسل شده بود بعدش رفتیم شیراز و برات جشن گرفتیم ...
18 مهر 1392

تولد یکسالگی و واکسن

  سلام قند عسل مامان . امروز ١٢ ماهت تمام شد . و رفتیم واکسن بزنیم .وای ی ی ی   نمیدونید چه کولی بازی در آورد اینقدر گریه و ناله کردی که نگو . امروز که تولدت هست  چون وسط هفته بود قرار شد آخر هفته برات تولد بگیریم ولی متاسفانه یکی از اقوام بابایی فوت کرده و تمام برنامه های ما کنسل شد و قرار شد بعد از مراسمها جشن بگیریم از بابت این قضیه خیلی ناراحتم ولی اشکال نداره شاید قسمت نبود الان جشن بگیریم.بهر حال قشنگ مامان تولدت مبارک.به امید خدا بعدا جبران می کنیم و جشن مفصلی برات میگیریم. دوست دارم یه دنیا              كوله...
22 تير 1392

11 ماهگی

با هزار زحمت و تلاش بالاخره موفق شدیم موهای این گل پسر رو امروز با کمک ٦ نفر که ٢ نفر دستاش ٢ نفر پاهاش ٢نفر سرش رو گرفته بودند و باباییش هم موهاشو کوتاه می کرد و همه همزمان مشغول صدا در آوردن و ادا  در آوردن بودن تا حاج آقا اجازه  بده اصلاحش کنیم بعد هم رفتیم تولد دایی بابا فرزاد که خیلی دوستمون داره اینم کیک تولد باحالش جیگرت برم مامان با اون نگاه مظلومت عاقبت شیطنت زیاد جاتون سبز تو پارک کلی بازی کردیم عزی ی ی ی ی ی ی ی ی زم دنیا بر عکسه به جای اینکه کالسکه دانیالو ببره دانیال داره کالسکه رو هل میده ...
5 تير 1392

نمایشگاه کودک

چند روز پیش نمایشگاه کودک بود رفتیم خیلی جالب بود  منم صورتم رو نقاشی کردن ولی از اونجاییکه خیلی شیطونم نذاشتم کارشونو تمام کنن و نصفه ولش کردن. پیشی شده بودم اینجا هم آخر شبه خونه اومدیم .ولی متاسفانه صورتتو پاک کردی و از نقاشی دیگه چیزی نمونده ...
5 تير 1392

تقویم 1392

چقدر زود داره میگذره کم کم 11 ماهگیت تمام میشه و به سن یکسالگی میرسی سعی کردم همه خاطرات رو برات زنده نگه دارم و این یکسری عکسهارو برات گذاشتم تا یادگاری بمونه   اینم تقویم امسال که هدیه خاله جونم بود خاله راضیه دستت درد نکنه   آقا دانیال مشغول پیانو زدن عجب ماشین سواری باحالی .....اونم توی خونه الهی دورت بگردم با این فیگورت.قند عسل نمیدونم چی فکر کردی گل پسر .... یعنی مامانت اینقدر بیکاره که صبح تا شب دنبالت راه بیافته و لباسایی که از کمد و کشو می ریزی بیرون جمع کنه آخه این رسمشه... کشو اول تموم شد حالا نوبت دومیه آفرین ...
5 تير 1392

سفر به شیراز وباغ ارم و پارک

پسر خوشکل مامان دفعه اول بود که به باغ ارم میرفت و از این بابت خیلی خوشحال بود پارک قوری شیراز شازده کوچولو همراه باباجونش مشغول خرید  به به عجب هندونه ای بفرمایید... مامانی تو همیشه در حال دتی موشو هستی اینم پنکه مامان جون اینا که دست از سرش بر نمیداشتی و مدام از پشتش دتی موشو می کردی و بالا می رفتی   ...
5 تير 1392