مسافرت به شیراز
اینجا رفتیم عروسی و کلی دست زدیم بعد از عروسی هم روی شکم راحت خوابیدم البته مامانی حواسش بهم هست که بتونم نفس بکشم فرداش کارامونو کزدیم با مامان جون و خاله جون رفتیم بازار کلی برام خرید کردن اینم چند تا عکس یادگاری مامان جون و بابا جون خیلی دوستم دارن همیشه هوامو دارن اینم عکس از چهار نسل :من و مامانی و مامان جون و عزیزی (مادربزرگ مامانی) همشون دوستم دارن وقتی میاییم شیراز همه به دیدنم میان و حسابی با هم خوش می گذرونیم همتونو دوست دارم یه بوس آبدار واسه...
نویسنده :
مامان مرضیه
0:14