مریضی سخت
سلام دوستای خوبم پسر گلم بعد از چند هفته که بشدت مریض بود شکر خدا الان یکم بهتر شده و اومده خبرای تازه بده این شازده کوچولو چند مدت بود که به گوشاش دست میزد هر چی دکتر می بردمش می گفتن چیزیش نیست و ما هم بی خیال این قضیه شده بودیم و می گفتن جزو عادتات شده. خدا چشمتون اون روز رو نیاره یه روز ظهر 5شنبه دیدیم هی داری بهونه می گیری و ناله می کنی وقتی دست روی سرت گذاشتم دیدم از تب داری می سوزی و هی گریه و زاری می کردی شکر خدا مامان جون شیرازی پیشمون بود .از یه طرف من می می بهت می دادم از یه طرف مامان جون شیرازی پاشویت می کرد.و انواع و اقسام تب بر ها رو امتحان کردیم ولی جواب نمی داد. خلاصه هر کاری کردیم تبت پا...
نویسنده :
مامان مرضیه
17:51