دانیال جون نفس مامان و بابادانیال جون نفس مامان و بابا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

شازده کوچولوی مامان و بابا

سومین ماهگرد دانیال جون

عزیز دلم سومین ماهگرد تولدت مبارک . باورمون نمیشه که فینگیلی مون سه ماهش شده .مامانی ماشااله داری واسه خودت مردی میشی . یادت باشه مامان و بابا ثانیه ثانیه عمرت رو میشمارن تا روزی که اونقدر بزرگ بشی و مایه افتخار خانوادت . و شاید روزی  برسه که نه چشمانمان سویی داشته باشد برای نگاه کردن به دلبندمان و نه توانی که در برابرت بیاستیم . و شاید آن روز نوبت شماست که برای پدر و مادرت تولدشان را تبریک بگویی. شاد و پیروز باشی .بوووووووووووووووسسسسسسسسسس چقدر ناز لالا کردی امروز لثه هات خیلی اذیتت کرد به قول معروف میخواد کرسی ببنده اینقدر آب از دهنت اومد که مجبور شدم پیش بندتو ببندم بعد هم می می خوردی و با کلی ناله خوابیدی خدا کنه زو...
10 مهر 1391

تولدت مبارک مامان جون شیرازی

امروز ٣١/٠٦/١٣٩١ روز تولد مامان جونم هست اونا شیرازن و ما بوشهر . همدیگر رو نمی بینیم ولی از اینجا میگم مامان جون تولدت مبارک. دوست دارم و می بوسمت انشااله هزار سال زنده باشی و سایه شما و بابا جون و خاله جون همیشه بالای سرمون باشه. مامان مرضیه و بابا فرزاد هم تبریک میگن . بوووووسسسسسسسسسسسسسس این دسته گل رو از طرف من قبول کن                                                     ...
1 مهر 1391

ماشین سواری و تاب بازی

تاب بازی و ماشین سواری چه با حاله امروز توی صندلی ماشین نشوندمت و رفتیم بیرون اینقدر کنجکاوانه به اطرافت نگاه می کردی که نگو می بوسمت پسر گلم بووووس امروز مامان جون شیرازی بعد از چند روز که به دیدنمون اومده بود داره برمی گرده شیراز و آقا دانیال خیلی ناراحته و تو فکره که بازم تنها شدم بازم با بابا جون و خاله جون بهمون سر بزنید                                                 ...
29 شهريور 1391

واکسن 2 ماهگی

امروز جیگر گوشم رو بردم واکسن بزنه پسرم اینقدر گریه کرد تا بی حال شد وقتی هم خونه اومد دستای مامانی رو محکم گرفت و خوابید وقتی پسرم بیدار شد هنوز تب داشت ولی با این وجود با خنده شیرینش مامانی رو از نگرانی در آورد فدات بشه مامان  " تمام این کارها واسه سلامتی خودته " بعدش هم فارغ از تمام غصه های دنیا لالا کردی . انشااله همیشه راحت بخوابی مامان طلا ...
29 شهريور 1391

اولین عید فطر دانیال جونم( 29/05/1391)

این اولین عید شازده کوچولوم هست عزیزم عیدت مبارک و همیشه شاد باشی امروز چون عید بود خونه مادر بزرگم(مامان بابا فرزاد) دعوت بودیم مامانی منو حاضر کرد با هم رفتیم اونجا جاتون سبز بود .کاشکی مامان جون و بابا جون و خاله جونم هم بوشهر بودن تا همگی دور هم جمع می شدیم ولی نگران نباشید خیلی زود میام شیراز دیدنتون دلم براتون یه ذره شده می بوسمتون عیدتون مبارک   ببینید ناز نازی بابا چطوری به تلویزیون خیره شده و نگاه میکنه . فدات بشم مامان طلا .بوسسس   ...
3 شهريور 1391

عشقولک مامان وبابا (50روزگی)

امروز بسکه شیطونی کردم اجازه ندادم مامانی به کاراش برسه بخاطر همین مامانی شیر رو برام توی شیشه کرد و بهم داد بخورم تا به کاراش برسه.عشق منی جیگرم فرشته کوچولوم چه ناز خوابیده امیدوارم همیشه همینطوری معصوم باشی.دوست دارم گلم من توی خواب هم مغرور و با جذبه ام. دلم میخواد یه ماچ آبدار از اون گونه های بانمکت بگیرم خوشکلم آخ جان امروز من و مامانی با هم داریم میریم خرید.خیلی خوشحالم   ...
3 شهريور 1391