عشق ماشین
وقتی دانیال راننده میشه .اینقدر حواسش جمعه رانندگیه که کاری به اطرافش نداره
حاضر شدم بریم مهمونی (بازم تولد) تولد عمه فرزانه بود
قبل از رفتن هم کلی ژست هنری گرفتم
ببینید چه خوش عکسم
اینم یه عکس با آراد جون
تازه کلی کامیون سواری کردم
ینجا خوابیده بودی منم کلی کار با کامپیوتر داشتم یکدفعه دیدم بیدار شدی و دسته تخت رو گرفتی که بلند بشی
بعد هم شروع کردی به فرار کردن آخه من دور تا دورت رو بالش گذاشته بودم
بله ه ه ه یه راه فرار پیدا کردی ولی متاسفانه خیلی کوچیکه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی