مسافرت به شیراز
اینجا رفتیم عروسی و کلی دست زدیم
بعد از عروسی هم روی شکم راحت خوابیدم البته مامانی حواسش بهم هست که بتونم نفس بکشم
فرداش کارامونو کزدیم با مامان جون و خاله جون رفتیم بازار کلی برام خرید کردن
اینم چند تا عکس یادگاری
مامان جون و بابا جون خیلی دوستم دارن همیشه هوامو دارن
اینم عکس از چهار نسل :من و مامانی و مامان جون و عزیزی (مادربزرگ مامانی)
همشون دوستم دارن وقتی میاییم شیراز همه به دیدنم میان و حسابی با هم خوش می گذرونیم
همتونو دوست دارم یه بوس آبدار واسه همتون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی